omomiset0193

امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ. فرصت به مانند ابر گذرا مى‏گذرد. (بحار الأنوار ج‏68 ص337)اصل روایت گذر فرصت ها را به گذر ابر تشبیه کرده ولی شاید بشود فرصت و ابر را به هم تشبیه کرد. نکته های جالبی در این تمثیل هست که در آیات و روایات آمده است.
گاهی انسان به آسمان نگاه می کند و آسمان پر از ابر است. تصور این است که باران مفصلی خواهد آمد ولی یک مقدار مشغول به کار می شود و می بیند آسمان آفتابی است. انسان در نگاه اول به فرصت ها تصور می کند که خیلی زیاد است. ولی یک مقدار که غافل شود دیگر چیزی باقی نمی ماند. معمولاً اینست که ابرها اگر گذشتند دیگر برنمی گردند. فرصت ها هم همین طور است. ابرها گاهی کمیتشان زیاد است ولی بارش ندارند و گاهی پاره ابری بارش فراوانی دارد. گاهی فرصت های زیادی در اختیار انسان هست ولی چیزی به کیل نمی آید ولی بعضی ها در ثانیه کاری انجام می دهند که این کار ثمرات ابدی برای خودشان و دیگران خواهد داشت. حال این ها محتمل است: شما اگر بخواهید گذر ابر را ببینید باید نگاه به بالا داشته باشید و شاید در فرصت ها هم انسان باید نگاه به بالا داشته باشد. وجوه دیگری نیز در این ضرب المثل هست: مثلاً ابرها به آرامی می گذرند که انسان کمتر متوجه می شود که انسان یک دفعه به خود می آید. در کنار این روایت روایت دیگری از حضرت نقل شده که فرمودند: إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّة. استفاده نكردن از فرصت‏ها و به هدر دادن آن ها پشيمانى و اندوه می ‏آورد. (بحار الأنوار ج‏68 ص217).
یکی از عوامل غم ها و غصه ها از دست دادن فرصت است. یکی از عللی که معمولاً افراد در هر سنی که هستند به کوچک تر از خودشان سفارش می کنند مواظب باشید مثل ما نشوید و قدر الآن را بدانید، یک جهتش این است که نوعاً افراد فرصت ها را از دست داده اند و یک نوع احساس عقب افتادگی و خسارت به آنها دست داده است. از چند منظر اگر بخواهید برای این مجموعه نتیجه گیری بشود، فارغ از بحث تشکیلاتی و هدف گذاری و سازماندهی که از ضروریات کار جمعی است که برای پیشبرد، یک نوع التزام باید داشته باشد؛ البته نه لزوماً به شکل تعبد به آن چه که دیگران گفته اند. ممکن است الگو وشکل جدیدی را طراحی کرد که ضروری هم باشد. یکی از مشکلات مجموعه های دینی این است که نمونه مناسبی برای ترکیب بحث نظم، انضباط و مباحث ساختاری در کنار مجموعه ای از هنجارها و ارزش ها و اخلاقیات ندارند. زیاد نمونه های خوب و مدونی کار نشده است. نمونه های عملی در یک برهه زمانی درخشیده اند؛ مثل جهاد سازندگی و سپاه در اوایل کار. ولی آن ها هم در گذر زمان دست خوش تغییرات شده اند. این یکی از نیازهایی است که باید هر مجموعه ای تلاش بکند که به این سمت برود و ماحصل کارش را هم بتواند ثبت کند که قابل استفاده دیگران هم باشد. ولی فارغ از این جریانات نکته های دیگری وجود دارد که یک فرصتی در اختیار این مجموعه قرار گرفته است. البته با امکاناتی که الان موجود است و با نقص ها و جهت های مثبتش و فراز و نشیب هایی که هست و بعداً هم خواهد بود، چون طبیعت کار دنیوی همین است که همیشه – در روی یک پاشنه نمی چرخد – شبیه همین مسئله ای که الآن در بودجه کشور پیش آمده است. تجربه و عقل حکم می کند که اگر ما بخواهیم منتظر شرایط بمانیم همیشه عقب هستیم و خیلی از فرصت ها از دست می رود و بعد غصه می خوریم. این که در هر شرایطی این مطلب را توجه داشته باشیم که این الآن خودش یک فرصت می تواند باشد. در بدترین شرایط ممکن، می شود به شکل یک فرصت خوبی به آن نگاه کرد، چه از لحاظ ارتقا و رشد شخصی که قدم اول و اولویت اول هم هست. قدم بعد این است که این رشد از مسیر یک خدمات اجتماعی می گذرد و این خدمات اجتماعی هم گامی است برای رشد کردن فرد به شکل های مختلف، لذا باید به این خوب توجه کرد که این فرصت را غنیمت شمرد. صحبت ما با دوستان طلبه از سال های گذشته همین بوده که اگر ما بخواهیم تحصیل علوم دین را منتظر شرایط بکنیم که یک کلاس داشته باشیم، نور، دما، فرش، نیمکت و تخته خوب باشد و صدایی مزاحم نباشد، اگر ما بخواهیم معطل اینها بمانیم، هر روز یک چیزی لنگ است. این طبیعت کار است. حتی منتظر استاد شدن. ولی اگر کسی انگیزه کار برایش ایجاد شده باشد، از هر شرایط سعی می کند استفاده کند؛ حتی بدترین شرایط. و بزرگان این کار را می کردند. مرحوم علامه مجلسی همیشه کاغذ و وسایل نوشتن همراهش بود. در سفرها و مهمانی ها اولین فرصتی که پیدا می کردند، مشغول نوشتن می شدند. دیگران هم به شکل های مختلف همین طور بودند. حاج اقا هاشمی تعریف می کردند که طلبه جوانی بودیم و آمده بودیم به قم دیدن یکی از آقایان. گفتند ایشان حمام هستند. ما در کوچه منتظر بودیم دیدیم ایشان از دور دارند می آیند وچیزی دستشان هست و مطالعه می کنند و وقتی آمدند گفتند: یک سری لغات انگلیسی هست که من در مسیر رفت و آمد سعی می کنم آن ها را حفظ کنم. همه شنیده اند که رهبری آن موقع که بین مشهد و تهران رفت و آمد زیادی داشته اند، در مسیر و جایی که اتوبوس متوقف بود، دوره های هشت و ده جلدی را مطالعه کردنه اند. از این موارد فراوان پیش می آید که غیر از مطالعه نوع فرصت های مختلف دیگری هم هست. این باید به یک باور همگانی در مجموعه تبدیل شود. برای مثال فرض کنیم که یک روز آمدیم سرکار دیدیم که لوله آب ترکیده و تمام اتاق پر از آب شده؛ خوب در نگاه اول خیلی تلخ است، ولی همین فضا را چگونه می توان به یک فرصتی تبدیل کرد که بشود از آن بهره درستی برد. اصلاً مؤمن باید زندگی اش این گونه باشد که در این صورت دیگر مؤمن تهدیدی ندارد و همه چیز برای او فرصت است. چون هر چیزی که اتفاق بیفتد او تبدیل می کند به یک اتفاق مثبت که از آن درس می گیرد. در مجموعه به طور خاص با اهدافی که برایش تعریف شده، نوع ارتباط با دیگران و اولویت های تربیتی؛ ممکن است برای یک خانواده و یا یک مورد در پنج دقیقه کاری کرد که آن کار ابدی شود که این فرصت مهمی است. گاهی ما با دوستان پزشک که صحبت می کنیم، می گویم که ما خیلی به بهشت و جهنم نزدیک هستیم. مثلاً خدا برای پزشک زمینه های زیادی به وجود آورده که اگر غنیمت بشمارد، چقدر می تواند پیشرفت کند. البته به شرطی که مراقبت کند. به تناسب افراد دیگر هم، همین طور است و ممکن است فردای دیگری برای افراد به وجود نیاید که توصیه مکرر رهبر به مسؤولین هم همین است که امروز را دریابید. البته ممکن است تناقض به وجود آورد که این با برنامه ریزی و آینده نگری منافات دارد. ولی می شود از یک جهت، بلند ببینیم و اهداف و آرمان ها را درنظر بگیریم ولی بدانیم که این ها قابل تکیه و اعتماد نیستند که من حتماً فردا به کار مشغول می شوم و همین شرایط وامکانات هست. ما باید به این واقعیت توجه داشته باشیم که مثلاً تاریخ امروز 93/10/15 در عالم فقط یک بار اتفاق می افتد. به هرحال این توفیقی بوده که خداوند جهت خدمت به سادات برای دوستان به وجود آورده، مخصوصاً اگر اولویت تربیتی مدنظر باشد که ( لئن شکرتم لازیدنکم.)
ان شاء الله خداوند توفیقات دوستان را روزافزون کند.

setadqom0393

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *